Wednesday, December 24, 2014

اثبات وحدت وجود





از عارفی بزرگ به‌نقلست که سالک اندر مراتبِ فنا به‌جائی رسد که هستیش پاک از میانه برخیزد و تمام جا به‌حق دهد و غیر حق را دیگر جائی نباشد؛ هرچه سالک کند حق کرده باشد و هرچه گوید خود سالکی در میان نه.بر این قیاس، آنچه منصور گفته سر دار، یا حقیقتست یا مجاز.
فرض کنیم منصور گفته من فانیِ در حقم و، درجا، سخنی رانده باشد قبول عام. باری، هر چیزی جز این وحدتِ میانِ دو یک باشد و طبعاً، چنین گویند خرده‌گیران، با عقل جور نیاید.
عجب آنکه شیخ‌الشیوخ ابن‌عربی را در این باب باوری هست جزم که نزد عقل تا چیزی محال نباشد با توحید مطلقاً درخلافست.
گیریم راست باشد این سخن شیخ. با اینهمه، مراد اگر فنای صفاتست دربست میتوانش پذیرفت. اما اگر مراد فنای ذات باشد آنکه رفت سر دار پس خداست، بی‌بروبرگرد. 
هم گفته ابن‌عربی باز تا جمع ضدین را واجب ندانی صوفی نباشی.
پس هر یک از ما خداست و، در همان حال، خود است و خدا نیست.
چون نیک بنگری، سرِ دار هم خدا یکیست.


از: گواهی عاشق اگر بپذیرند
قاسم هاشمی‌نژاد