Wednesday, August 30, 2017

در میان سکوتی بلند




مظلومیتش را دوست می‌دارم؛ آنگونه که مُرد.
انگار می‌توان بی‌هیچ لغزش انسانی، بر ابدیّت معصومیت و موجودیت کسانی چون نعیم موسوی پای فشرد. 
بی‌انکار حرکت منظومه که علم گفته‌ست؛ انگار می‌توان برای همیشه DEAی نعیم را دید. آخر این مظلومیت‌ها می‌بایست بر فرازهایی همیشه قابل رؤیت باشند. (در میان سکوتی بلند)، (کیفر کوچک)، (برای اینهمه یاس)، با (چشم رو به گریه)، (جام آخرین).
دوست عزیز من نعیم موسوی که شعر در نزد او، گاه با Expressive همشهریش ابونوّاس، موجودست.
در کارهایی که از او نام برده‌ام و جای‌جای در تعداد دیگری از کارهایش آنگونه‌ست که شعر اتفاق افتاده است. (در میان سکوتی بلند).

   هوشنگ چالنگی
                                                                                                                       ۷۶/۵/۲۵   



 ----

اینجا
هیچ نفسی مرا نمی‌پذیرد
مگر
نفس‌های معطّر سیب
که وسوسه‌ی سقوط من است
تا فرو ریزم و
از نو
به جستجوی خود برآیم
اما هیچ‌گاه ندانسته‌ام
که آدمی
در پایان خویش
شکل می‌گیرد!



---

جامه بر سر جام دریده‌ام
در میان دوزخ و
دانش این جنون
که ایام سپید بی‌نام
پُر سازد مرا
از لذتِ این افق‌های گرداگرد
تا کتف‌ها را بگردانم
به‌سوی آتش
تا گمراهِ راهِ خود باشم
و لاجورد باز
از سپیدی خوابهام بگذرد.
تا آشنایِ جان
جایش به‌جاست.
از تاریکی‌ی نفس‌ها
پروایم نیست.
دیوانه‌ام
        اما 
در رفتار کودکی زیبا!


-
و با سپاس از محمدحسن موثق عزیز