Monday, November 18, 2013

شعرهایی از مجید فروتن

                      
    به یاد مجید فروتن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ





 ۱

                                                                پریده درهم است
کورسوی اختران
و دیدگانت
سیاه می‌خوانند
سنتا
سنتای لاژورد به موج‌های بگشت
چشم برهم گذار که می‌خواهم
زخم دربدریهایم را در خواب
 

۲

شب که طارمی دراز و
گل بنان کبود می‌بینم
پشت حصار
خیال تو رؤیات می‌گذرد
به راه روشن مه
پریان غریب
آنجا که صدای تو ایستاده است
گریزان به راه‌های فروردین‌اند
شب که طارمی دراز و
 .گل بنان کبود می‌بینم

 ۳

اخترانی روشن
به کوتاهی آسمان
از فراز می‌گذرند
نشسته دست می‌سایم
و از تو می‌گویم ای
سیاهی که هیچ
نیافتمت
  جز به خاطره‌ام
 .و سینه‌ام که سخت می‌سوزد


۴


اکنون زمان آرمیدن
بر بال‌های یک دریاست
اکنون دلم
تپیدن فرداست
می‌بینمش
بر بال‌های سبز
دو کبوتر دارد سپید
با هاله‌یی به‌رنگ چشمان
می‌بینمش
گامی بر آب
دستی بر آسمان
 .اکنون دلم تپیدن دریاست

 ۵

دیداری اگر داری
دستی اگر
دریایی گر
کبوتران بنگر
زمرد برگیر
به چشمانت پنهانم کن
طعام به مرغانت ده
مرغانم
 .بر دو شانه‌ی سپید

۶

گسیختگان باد
دلاشوبی زمین
بر آسمانی شاد
چشمان بال
گشوده به چشم‌انداز
گروندگان خیال
نگران دوردست
نگران اما نه
که چشم‌انداز
نمی‌بینم
و چاشت
با ابر
.ستاره می‌خواهم
 

۷

به رنج‌ها
سپیده 
گاه نور
 که رویاش از پی به خواب می‌گذرد
می‌بینمت به تن‌پوش آبی
که عصرها دیده‌ام
گهی به ضرورت
نگار چهره‌ی اوست
دستی که می‌شناسد گیسو
زان پیش 
که ماه به صورت دیده‌ست
نگار گیسوی اوست
 نامی که زخم می‌آشوبد در من
 .و صبحدمانم را می‌گیرد 

۸

برهنه بسان دلم
دل درد
آویخته از دوشانه‌ی خوشبخت
بازوهات
برهنه بسان تنم
که می‌رود از تنگنا به شکیب
چون خواب و 
بی‌نصیب از آن بال
کاراسته پشت امید
با من مگوی که می‌دانم
که سرنوشت منی جانا از دیرگاه
و چونان ماه
تن می‌کشی به عرصه‌ی خویش
با دلت که عقیقی لت مات
در هودج طلات
با دو بازوی شاد
که می‌تنند 
.بوی تو از دو شانه‌ی تو دو قصه‌ی یاقوت
  

  ۱۳۵۶
------