۱۳۰۸/۱۲/۰۲
تصدقت گردم، ساعت ۴ است، در کافه نشستهام. هوا خفه، بارانی، سرد، چراغها روشن است. یکی از رفقا که تاکنون با او مشغول صحبتهای صدتایکغاز بودم رفت بییارد( بیلیارد) بازی بکند. تنها ماندم. به خیال نوشتن کاغذ افتادم. وقت را باید گذراند. یک نفر [vaurien] تنلش کار دیگر از دستش ساخته نیست. روزها هم میگذرد در کمال کثافت، البته میدانم که پول ایران، این ملت فقیر پریشان، چهقدر بیخود تلف میشود و به خارجه میرود که در مقابل آن مخارج من تقریباً هیچ است ولی با وجود این میبینم بیفایده، بدون مصرف وقت و پولی که خرج میکنم به حدر [هدر] میرود. دو ماه تاکنون گذشته پولی که به مدرسه میدهند از آن استفاده نمیکنم. آن اتاق، آن خوراک، آن وضعیت و بالاخره سر کلاس هم نمیروم یعنی نمیتوانم. اگر صلاح دنیا و آخرت است و اگرچه چیزها بسته به ماندن در لیسه [دبیرستان] است از عهده من خارج میباشد. مدرسه نمیروم، مدرسه هم به ما حرفی نمیزند، حرفی هم ندارد که بزند. صبح را در اتاق خودم به خواندن کتاب ورگذار میکنم و بعدازظهر را یکی دو ساعت میآیم در کافه. وسایل تفریح دیگری هم در اینجا نیست. بههرصورت همه این بهکنار از تغییر شکل خودم میخواهم اظهار عقیدهای بکنم ولی باز هم چیزی به عقلم نمیرسد. همان اوضاع سال اول، سال دوم، سال سوم باز هم شروع شده. بر فرض هم که من را برای دندانسازی گذاشتند دو ماه از سال تحصیلی میگذرد. نمیدانم در چه مدرسهای خواهند گذاشت. چون مدارس دولتی هست که دوره آن ۵ سال میباشد و سال اول p.c.n [دوره مقدماتی] را باید خواند و کسانی که باشو [دیپلم] ندارند باید ۷۰ نمره از دیگران بیشتر داشته باشند. نمرات وسط سال هم حساب است. سه ماه اول که گذشت. باری، میشود با همه اینها کلاهی سرش گذاشت و بعد از تعطیلی امتحان داد، ولی همه کارهای من همینطور بوده. وقتی که نمیشود نمیشود. تقصیر کسی هم نیست. هفته گذشته جزئی سرماخوردگی داشتم، رفع شد. امروز دوباره برای آقای تقی [رضوی] و سفارت کاغذ فرستادم کسب تکلیف کردم. برای سفارت نوشتم که کاغذی از تهران داشتم در آن نوشته بود وزارت معارف راجع به تغییر رشته ادبیات به دندانسازی من تلگرافی مخابره کرده جوابش چیست. میدانم نتیجهای ندارد. سه نفر از شاگردان پارسال و سه نفر از شاگردان امسال که برای گرفتن تصدیق فرانسه و در قسمت ادبیات و تاریخ و جغرافی بودند استعفا داده به تهران روانه شدند. آن کسی که با من بود هنوز بیتکلیف است و معلوم نیست انتقال او به وزارت جنگ صورت گرفته یا نه؟ آقا جلال [تهرانی] هم اینجا بود. سه روز است رفته به پاریس. بیست روز دیگر تعطیلات نوئل شروع میشود و اگر تا این مدت خبری از سفارت نرسید ترن گرفته به پاریس تقاضای کسب تکلیف خواهم کرد. اگر گفتند برگردم به لیسه [دبیرستان] مجدداً استعفا خواهم داد. هر چه بمانم گندش بیشتر میشود. تا همان اندازه هم زیادی ماندهام. پول زیادی هم عجالتاً در بین نیست و برای تعطیل که بروم به پاریس بیپول خواهم ماند. بههرحال تا چه پیش آید. کاتالگ آلبوم تمبر هنوز نرسیده. اگر پاریس رفتم و پولی در میان بود خواهم خرید. خدمت حضرت خدایگانی و حضرت علّیه خانم جانم عرض بندگی دارم. اخوی عیسی خان و همشیرگان را سلام میرسانم.
P.S- امروز دو بسته کتاب رمان ، تئاتر و غیره فرستادم.
از مجله رودکی، سال دوم، اردیبهشت ۸۶
قربانت صادق هدایت
P.S- امروز دو بسته کتاب رمان ، تئاتر و غیره فرستادم.
از مجله رودکی، سال دوم، اردیبهشت ۸۶