شاپور جورکش
برداشتهای تصویری:
جواد فیروزمند
جواد فیروزمند
جنینِ جنزده!
جانِ سبزت را به جنگلِ اجداد
به اعصارِ فراموشِ زمین ببَر
پلنگِ پلکت را بر قلههای آغازینِ جهان بِگمار
رقصِ یاختههای تنت را
بر آوارِ کهکشانهای سوخته
شیواساز
دوام سرگشته را بِدَر
بِدَم
مهر گیاه را
در مذابِ حیات
بیرون بکش مرا از کمرگاهِ کودنِ میمون
بیدار کن
خوابهایِ ایمنِ بهشت را،
اجدادت را از غارهای غارت و خون
فرا بخوان
در زیر آسمانِ شبِ عریان
پیکرهای بهیمیشان را فراهم آر
بگو تا هر کدام با هیمهای
از کوههای بهمنی سرازیر شوند
پَرپَرِ ققنوسیِ قلبت را
به آنان بسپار
ما دل و دریا را به دور افکندهایم
جنینِ جنزده!
ناهیدِ ناشنوده!
بار آور کن ماقبلِ تاریخِ قلب را
(دل را به بسترِ دریای باستان دریاب!)
خود را به پیش از طلوعِ کهکشان
انداز
شیرابههایِ مادرانهی تن خود را
با بالِ نیلوفرِ اَلَست
در آمیز
کُهنه جراحتِ راههای گمشدگیمان را
پابهپا بِبَر
وَرزای گمشده را
هم آنجا
قربان کن!
نایِ ناهیدت را نمیدانیم
نارِ ناهیدت را نمیمانیم
طنینِ نورت را نمیشنویم
جنینِ جنزده!
ناهیدِ نادیده!
شعلهی چنگت را
بزن به کهکشانِ جنگلِ اجداد
آنجا که ساحرِ قبیله اولین نام را نامید
در گرگ و میشِ حیات
و نیاکان
بَر ایستادند:
نیمی نان و نیمی دل
((انسان-انسان)) و ((ماه-پلنگ))
بگذار درکشم جامِ هوشِ سبز را
دانلود کتاب: هوش سبز، یک شعر از شاپور جورکش