Wednesday, April 4, 2018

در برزخ، شعری از صهبا مقداری







در برزخ

نه چو مرده‌ها که به تن‌ها
تن برف روی کفن‌ها
.بکشیده‌اند و دگر هیچ
نه چون زنده‌ها که به شب‌ها
لب تلخوار تعب‌ها
.بمکیده‌اند و دگر هیچ

تو ببین که او همه زنده است 
تن و رخ پر و شاداب
تو ببین که او همه مرده است
تن سرد و رنگ چو سیماب

تن مرده در تن زنده
تو شنیده‌ئی؟ که شنیده
شب تیره‌ئی و در آغوش
بدن، سپید سپیده؟

(تو اگر بترسی (و ترسی
همه بیمشان بفزاید
(و گر او بترسد (و ترسد
.نه بر او دلی که بپاید

کسی این چنین و یکی گور
که فراخ و بی ته و تاریک
نه چو زنده و نه چو مرده
!عجبی! هم آن و هم این لیک


(صهبا مقداری (بهرام صادقی
۱۳۴۰ ،از کتاب هفته، شماره شانزدهم