از بهمن محصص |
دیوان گفتههای شما مرا بهیاد مردم میاندازد. مردم فکر میکنند نظرشان میتواند کاملاً آزاد و مستقل باشد. درصورتیکه اینطور نیست. نظر هر کسی مثل زندگی هر کس حقیقت اوست. وقتیکه این شد با حقیقت دیگران بستگی دارد. خوب و بدی را که مردم در اندیشههای دیگران میکاوند دیگران هم در اندیشههای آنها جستجو میکنند. سلیقه و عقیدهی هیچکس نمیتواند سراسر مال او و مربوط بهخود او باشد. ولی مردم بهمحض برخورد با یک قطعه شعر با درونیهای خودشان چیزی را برآورد کرده و حرفهائی میزنند که چرا این کلمه بهجای آن کلمه نیست؟ چرا این جمله آن جمله نیست که میبایست باشد؟ و اگر در خودپسندیهای خودشان فرورفتهاند میگویند: چرا این چیز آن چیزی نیست که ما فقط میخواهیم؟
حرف مردم چهبسا که بهجا و مربوط بهتری است که نویسنده بهخرج منظور خود گذاشته است. اما من فکر میکنم در مردم از راه ذوق و سلیقه و فکرشان باید ورود کرد و از آنها با کمال آرامش پرسید: آن بهتری که در مدنظرشان قرار گرفته و شکنجهشان میدهد برای کدام فایده و منظور بهتر است؟ آیا اگر نویسنده اشعار راجع به مجلس عیش و عشرت و کارهای روزانه آنها و کاسه و کوزه و ابریق شراب آنها حرف میزد یا غلام بچههای آنها را توصیف میکرد بهآن منظور رسیده بود؟
اما هنر و و موضوعی که بهآن پرداخته است هر کدام راه وارسی جداگانه دارد و این پرسش دیگر بهروی کار میآید. اگر این شعرهای خوب یا بد به زندگی و افراط و زیادهروی آنها وارد بود و به تشریح حقایق تلخی پرداخته بود برخورد با منظور بهتری نبود؟ زیرا اگر هر چیز حقیقتی است اینهم بهجای خود حقیقتی است که ما خود را بیابیم که در چه حال هستیم. همانقدر که سروکار موزیک با احساسات انسان است، ادبیات هم با تشریح و توضیح زندگیهای خوب و بد سروکار دارد- موضوع یک دیوان شعر با عنوانش موضوع دیدن یک آدم باعنوان و لباس مربوط بهعنوانش است. پیش از آنکه خوانندهی اهل و مستعد شما صفحات را ورق بزند که شما چطور نوشتهاید «آخرین نبرد» شما با او اشارتی دارد. در خاطرش خطور میکند تلاش گویندهی این اشعار در زمینهی تلاش برای نمود دادن زندگی با دیگران است. این توصیه در او راه مییابد: آنهائی که در راه دیگران مجاهده دارند چه خوب ترجیح دادهاند بر دیگران... انسان دردمند و با حسی نیست که این تلاش را ترجیح ندهد بر تلاش کسی که فقط گلیم خودش را از آب بهدر میبرد. توصیهگذار حقیقی در این مورد وضع ناگوار و گرفتگی زندگی ماست. انسان اول زنده است و برای خوب زندگی کردن خودش بهفکر میافتد. وقتیکی این حقیقت مسلم شد عمل او هم پابهپای آن میرود. دربارهی عملش فکر میکند که چه ارزش را داراست. آیا فقط برای شخص خودش دست و پا میکند یا برای دیگران؟ مثلاً اگر شاعری برای ضعف باصره و پادرد و ثقل سامعه یا زندانی شدن شخص خود اشعاری صادر کرده است مانعی ندارد. اما این غم و رنج که فقط خود او در آن جا گرفته است غم و رنج شاعرانه و مربوط بهدیگران نیست. بهقول چخوف: «از کار ما فایدهای به هیچکس نرسیده است. در اینصورت ما فقط برای شخص خودمان زندگی کردهایم» تفاوت اشعار شما با اشعار دیگران اول از همین نظر است.
دانلود مقدمهی نیما یوشیج بر کتاب آخرین نبرد اسماعیل شاهرودی چاپ شده به سال ۱۳۳۰