! کاری باید کرد
برای گردش بی فرجام زمین
که موهوم تر از یک تولد بی معنی
در پیام شکسته ی میلیاردها و
میلیاردها
که مثل سکوتی پرتاب شده
در کهکشان
هیاهویی ناهنجارتر
از تولد آغازین خود
دارد؛
آن جا که زمین نام گرفت
و جنگل های فصول بیگانه
از بهانه ی فربه ی رودها
. گریز نیافتند
! کاری باید کرد
ِ برای این مرگ پوسیده در ازدحام پیام تباهی
. گنداب های تاریخ تلنبار شده ی انسانی
این گردش قربانی
که رازش را در زیر چهره ی آلوده ی خاک
پنهان می کند
و تقویم خون آلود خود را
به ناگزیری ِ فربه ی رودها
می سپارد
! کاری باید کرد
برای این لهو کودکانه ی تهی
که در فضاپیماهای تمدن امروزی
پیر می شود
و خیال بزرگ شدن ندارد ؛
کاری برای فرجامي
. که در آغازش تلنبار شده است
برای گندابی که فضای آبی ِ بی رنگ هر روز
ناهنجارتر تولدی است
در پوچی جاری ِ میلیاردها و
. میلیاردها خالی ِ وحشی
! آری
! کاری باید کرد
عین برخاستن و
سحرگاه را
شخمی طرفه زدن
در تجلی معنای تولد آغازین
که در زیر چهره ی فرجامین آلوده ی خاک پنهان است
چون تهی تر لهو کودکانه ی کوچه ها و
... خانه های بی گل و عطر شمعدانی ها
کجاست ؟
چرخش مدهوش دل آگاه ترين ترنم فراموش شده ي خاك؟
كجاست؟
آن سحرگاه طرفه ي شخم
در اين تلخ تر شانه هاي بي پيام زخم عميق زمان؟
!كاري بايد كرد
كاري
!بايد كرد
شهرام شاهرختاش
از مجله ي گوهران - شماره سيزدهم و چهاردهم - پاييز و زمستان 1385
كجاست؟
آن سحرگاه طرفه ي شخم
در اين تلخ تر شانه هاي بي پيام زخم عميق زمان؟
!كاري بايد كرد
كاري
!بايد كرد
شهرام شاهرختاش
از مجله ي گوهران - شماره سيزدهم و چهاردهم - پاييز و زمستان 1385