ستاره اي كه مي آرايد صبح مرا
با پلك سنگين فلك ميانه ندارد
■
شعر جوان ما- موج ناب – دارد پا مي گيرد و شاعران جوان، از تاييدي كه مي بينند و احساس صميميتي كه از اين تاييد از سوي تماشا دارند، خود پشتوانه ي تلاش صادقانه تر، گرمتر و راهجويانه تري خواهد بود. اين شعر پا خواهد گرفت و پيش خواهد تاخت.
سيروس رادمنش در رديف چند شاعر زنده دل و كوشنده ي اين راه است، مدتها پيش مي بايست معرفي مي شد( شده بود اما نه چنانكه حقش بود) تنها، اندلي گنگي و لنگي زبان و بيان مرا بر آن داشت كه تأمل كنم و ضمن توجه دادن او، به بعضي نكات، بگذارم خودش متوجه آن ابهام- نه ايهام- كارش شود. اين نه شعر، مرا خوشحال كرد زيرا كه ديدم جوانه ها و شكوفه ها در كارها گل كردند. ما حتماً شعرهاي درخشان تري از رادمنش خواهم خواند.
منوچهر آتشي
1
به روزان خمار
بگو كه اين جهان
دوباره سبز خواهد گشت
و به چشمان شگفت
خواهي ديد
پرواز پرنده ي آسيمه را
هر چند شهيدي نيست
اما به روزان خمار
آتش مي زند
آن كه
جوني از تو مي گيرد.
2
به گشت هاي بي مدار تن
اين دل چه مي تپد
به گشت هاي بي مدار تن
كه يك قبله
نيابد.
بي لب نمي رود
پشتي كه مي كشد
غمنامه ي گياه را...
اگرچه ستاره نمي چرخد
دل را ببين
از مهتابي ي كبود
كه به عشق
سر مي دواند و
تاريك مي شود.
3
ميان بنفشي غليظ
پس ميان بنفشي غليظ
گم مي شوي
و گم مي شوي كه كمانه ي گريه بگيري
كه پس مقام باد
منظر شگفت تقدير است
به فراسوي
ستاره اي بي خواب هودجي كه مي رود.
اين جلوه گاه بي كنار
تا ساليان به جنبد
خسته از خواب و خاطره
ميان بنفشي غليظ
گم مي شوي.
4
بخواب كه مي روي
بخواب كه مي روي
ستاره به شيب
دامن شب مي جويد.
چه مي دوم در خويش و
به رفتار
زنگوله هاي بي صدا
كه به دير
بودمان.
بخواب كه مي روي
اي زخم هميشه ي دل!
اين زاد و رود
به پي گشت پگاه
زانو مي زند.
5
تاريك كه مي آيم
تاريك كه مي آيم
از خمان دل
زخمي از گلوي سپيده دارد
گياهي
كه خواب جوانه مي بيند.
اي ماه!
خراب كه مي شوم در يادها
دورترين ستاره
مرا مي يابد و
گريه مي آموزد.
6
از دروازه عشق
بیاموز و بخواب
که از دروازه ی عشق
نخواهی دید
جز پی گشت باد و،
ارابه های باژگون.
بر قوائد کنج
جام های شکسته از
گریه پاره های ماه
و به دریا که می کوبد
رشته ی صدا راه یکی چشم منتظر...
بیاموز
که این صدا
از کرک های ستاره می خیزد
و دشمن می کند تو را
با آفاق بی مدار.
که از دروازه ی عشق
نخواهی دید
جز پی گشت باد و،
ارابه های باژگون.
بر قوائد کنج
جام های شکسته از
گریه پاره های ماه
و به دریا که می کوبد
رشته ی صدا راه یکی چشم منتظر...
بیاموز
که این صدا
از کرک های ستاره می خیزد
و دشمن می کند تو را
با آفاق بی مدار.
7
گشت هاي شبانه
اي عشق!
چون از كنار دل مي روي
دعا كن
روزهاي آنكه
از خاطر ستاره دور مي شود
و بياب
ساحل نشينان منتظر را
به گيسوان آشفته.
هزاران خورشيد منجمد
به يكي چخماق آه
گر گرفته اند
و شايگان پريشاني كه مي رود
به آنها
گشت هاي شبانه مي آموزد.
در كنار من
مي رود بخواب
آنكه از ستاره آمد و
چشم هايش
خواب دريا داشت.
8
دلم نهاده است
حجمی مرا می خواند
که از تبلور تار گلوش
دیوانی به سینه دارم.
که از تبلور تار گلوش
دیوانی به سینه دارم.
***
اگر چه کنج گریه ندارد
این زمین
از آن کوه
که غربت عشق دارد
دلم نهاده است
***
وقتی که در تپش
از زخم های انزوا
شبانه می گیرم و
با گیاهان آخته
همصدا می شود تنم
آغاز غزل خوانی ي من ست.
اگر چه کنج گریه ندارد
این زمین
از آن کوه
که غربت عشق دارد
دلم نهاده است
***
وقتی که در تپش
از زخم های انزوا
شبانه می گیرم و
با گیاهان آخته
همصدا می شود تنم
آغاز غزل خوانی ي من ست.
9
تا بيابمت
پذیرفتم
تا نصف النهار سبز عشق
سینه بر خارای کبود
برکشم و بیابم
ترانه ای که بوی تو دارد
با هودجی که رفت از خواب دارد
می بینمت کنار دل
که زلف می دهی به شبنم و
مرغان منقار کشیده از شانه هات
به جستجوی سپیده می رهند
تا بیابمت
می دانم آن ستاره
در زخم می نشیند و
تاریک می کند
روزانی که به رویا دارم.
تا نصف النهار سبز عشق
سینه بر خارای کبود
برکشم و بیابم
ترانه ای که بوی تو دارد
با هودجی که رفت از خواب دارد
می بینمت کنار دل
که زلف می دهی به شبنم و
مرغان منقار کشیده از شانه هات
به جستجوی سپیده می رهند
تا بیابمت
می دانم آن ستاره
در زخم می نشیند و
تاریک می کند
روزانی که به رویا دارم.
از مجله تماشا-سال هشتم- شماره373