Friday, March 25, 2016

ملانکولیا، محمدرضا فشاهی








شعرِ محمدرضا فشاهی



 مرا در گهواره‌یِ خواب جای ده


که آسمان آبی باشد یا غمگین
مرا در گهواره‌یِ خواب جای ده
کلام سیاه است وُ حتی سکوت، در سکوت نیز آرامش نیست

 
مرا با جُلبک وُ سنگ تنها بگذار

 
کلامِ مسافر وُ خیالِ چادرنشین وُ مرگِ مُهاجر
مرا با جُلبک وُ سنگ تنها بگذار
جهان از آتش است وُ من سردم است وُ سنگ سرد است

مرا به رود وُ باد وُ ماه بسپار


کودکان آب را می‌بوسند وُ ستاره می‌چینند
مرا به رود وُ باد وُ ماه بسپار
صدایِ فرسایشِ روح می‌آید وُ
مرگ که تویی، در تو نیز آرامش نیست


که آسمان آبی باشد یا سیمین
مرا در گهواره‌یِ خاک جای ده

---

دانلود کتاب ملانکولیا



من این هراسِ خاکسترگون را بر آسمانِ روح خال کوبیدم
ترانه‌هایِ فروردین درونِ حنجره‌یِ سینه‌سرخ زندانی گشتند
وَ عَطرِ افسونگر میانِ خاک خفت وُ به قلبِ گل عروج نکرد


تمامِ سفرها وُ بادبان‌ها وُ عابرانِ خموشِ جنگلِ دریا
تمام مُردگان-مسافرانِ مبهوتی که هیچ نشانی‌ای از خویشتن به‌جا ننهاده‌اند
وَ این شبِ شگفتِ هزار ساله با جمله خواب‌هاِ مه‌آلودش
من این کلامِ باستانیِ آب‌هایِ پنهان را نوشیدم
-و نام‌هایِ سبز وُ سیاه و سرخِ گمشدگان را بر قلبم
همان قدیم کارِوانسرایِ شاعرانِ کویر حک کردم

هزار دریا تنهایی، هزار کشتیِ اشباحِ شاعرانِ دو ساحل
چقدر از آتش دورم آری چقدر خاموشم
دُرُست مثلِ درختِ بید که آقایِ عاشقانِ جهان مجنون در قلبش داشت
به ماه می‌گویم فردا شاید اقاقیایِ جوانی درونِ دشت‌هایِ آبیِ تو خواهم کاشت
سپس کنارِ پنجره‌یِ این شبِ اثیریِ هزار ساله خواب می‌روم اما
دو چشمِ طلایی-دو گویِ آتشینِ بوفِ کهنسال
هزار کرمِ کوچکِ شب‌تاب را درونِ روحِ جهان جستجو می‌کند


نشر کاروان۱۳۸۰