Sunday, February 2, 2020

مجهول‌تر از قامت ابهام معجزه...



مجهول‌تر از قامت ابهام معجزه‌یی
رویا را
شنلی هفت رنگ کردم
و در شبی شعله‌ور از تاریکی
رهگذری کنجکاو گشتم
در زمانی که
جسد آفتاب را
در پیش پای خود
افتاده می‌دیدم
ــ
ای مطلق بازیافته
که دوزخی از ابهام برافروخته‌یی
و چون
وسواسی کهنه‌تر از اندیشه 
در آرامشی مبهم
واژگونه گشته‌ای
مرا آن توانایی هست
که تو را
همچون پیامبری بی‌امّت ستاینده‌ای باشم


علی قلیچ‌خانی


از شماره‌ی دوم جزوه‌ی شعر
اردیبهشت هزار و سیصد و چهل و پنج شمسی
به کوشش اسماعیل نوری‌علا و بیژن الهی