9 شعر از حمید کرم پور
حمید کرم پور را نخستین بار با نام مستعار آریا آریاپور معرفی کردیم. او با همان نخستین شعرهایش نشان داد که طبع چالاک و تراونده ای دارد. در این شعرهای نه گانه، می بینیم که زبان او در کار شکوفائی بیشتری است. در میان شاعران«موج ناب»- نامی که من به این شاعران داده ام- چهره ی درخشانی است، با آینده ای روشن و دریافتنی.
منوچهر آتشی
1
بانو،
حرير ميان دو بازو،
معناي آتش و آب،
دنيايي از تبلور و نور،
گواراترين نسيم.
هميشه ترين آينه در برابر خواهش عاشقانه ي
گريه باش.
وقتي تبسم نازك گل
در ركوع نيلي من
با مهربان ترين آواز گلو سماع مي كند.
2
دو ماه دوشانه ات
مذهب از انزواي من گرفته اند
حرفي بزن
مثل عبور درخت در پندار سپيد ماه
حالا كه راز عاشقانه اي
در پله ي بيست و سوم شب
بر پاره ي آخر عمر مي پيچم و
طره باز مي كنم ميان آب
اما بايست!
توقفت آواز تنهايي ست
اي پاره پاره حنجره!
در خواب و خواهش و خاطره
«يلدا» چگونه است؟
3
اينجا
در حجم گريه
مثل سمندري ايثار مي شوم
سالار آب
درياهاي پيوسته ات
اگر هميشه منتشر بمانم
نمي ميرم
يلدا،
از بن بست هاي من
تا رؤياي دست تو پلكي ست
كه طعم دريا دارد
تا بياموزمت
از منظر اينگونه خواب
هرگز نمي روي
چشم هاي جهان هيچ است
اي كاش
از چشم هاي جهاندار تو نيفتم
4
«يلدا»،
روشناي زنانگي
لحظه ي خلقت آب
تب و تاب مذهب رقص
اضطراب شبانه ي من
بي نقص
در التزام خوابي از حضور هميشه ات
آسيمه به گرد گريه مي پيچم.
5
بانوي من
خنكاي چشمه ايست
بر بلنداي عطش
كه ركوع ستاره در برابرش
نمازي از غزل هاي نگفته است
و چشمانش
دو خورشيد ديوانه اند
كه سپيده از گونه هايش طلوع مي كند
با رخساري كه به تهديد گريه
لبخند مي زند
به رفتار غريبانه ام
از فراز قصيده مي نگرد
و مرهمي بر زخم هاي من است
كه از آشفته ترين صبح ها مي گذرم
و ديگر،
چون به «يلدا» مي رسم لال مي شوم
6
اينجا كه منم
خندقي از گريه و ديوانگي ست
و دلي كه به حول بي تابي ات مدام مي چرخد
بر شانه هاي گرگرفته ي من
عقابي نشسته است
كه از كناره هاي جنون مي آيد
دستم بدامنت يلدا،
كه نيلوفرم سكسكه دارد.
7
در اين خواب هاي خاكستري
گلي عظيم
از چشمان اعظم تو
مجنون است
و در كرانه ي نگاهم
درياي نيلوفري ست
كه آخرين فريادرسش تويي
يلدا،
از گدار نسترن
تا لاژورد ديوانه ي من
به ديدار تو ايستاده اند
درختاني كه
پاسدار چشمه ي نور و آب زمزمند
و اسباني كه
به مهميز خوني صد سوار هم نمي جنبند
8
پروانه بي تبسمت نمي پرد
و ستاره ي دنباله دار سوسو نمي زند
در قبله ي دامنم
با خواب هاي آواره
در غيبت يلدا قسم خورده ام
كه پلك از سراي گريه نگيرم
در وقت هاي دربدر
آفاق منظر دل
تا جنون مي رسد
بانو
با بال كدام پرنده مأنوس تري
كه شكل پرواز مي شوي
9
از ابتداي مهرباني ات
تا جادوي آبي عشق
خاكساري عاشقانه ام
پرواز حنجره است
وقتي كه نامت
هوا را معطر مي كند
لب اگر بگشايي
بندري از گل و پروانه ام
با خواب هاي خرم مي روي و
من با بادباني از جنون
در جزيره ي مرجاني مرگ
پهلو مي گيرم
اكنون كه خوشه ي پروين
با مرغ هاي دريايي
از آن دقيقه ي زخمي و ايستگاه پريشان حكايت
مي كند.
از مجله ی تماشا
3 تیر 1356-شماره 369