نهال را، یال میسوخت
در چراگاه تفته
پرک گشوده بود
رو بر مغاک
ذرات هستیاش
همگن،
با باد
خاک را
فاق میگشود
تا آن جگن گرفته گودال
میان دشت
از گلوگاهش
به برگیرد
خاکدان تیره بود و
رودخانهای از ریشههای پیر
توان رستن را
در لایههای زیرین
وزن میکردند
جوانههای پیشاینده
به آبگشت میروئید
تا آن سوی خاکها
خالی درخت را
گل باشد.
همآورد هنوز گرسنه بر پشت خاک
میغرید
سیاهی زمینگیر
طراوت آواره را
در دگردیسی
راه بر بسته بود
و سالخشکی از آن سوی بیجان زمین
رخنه میکرد
ریشههای پیر از گریه
هیچگاه از چهارسوی تنهائیشان
فراتر نمیرفتند.
آن بالا، پرندگان آمده
بر گردان هزارهای بودند،
که خاک، بیداری را
فرو میبرد
و ابر پیشتاز
هیچگاه برنمیآمد
دیرگاهی از رستن گذشته بود
و توقف
در بیانتهای خاک
ناشگفتهگان را
گردنآویز کرده بود
جگنباف، بر سر خاک
شاخههای نرسته را
زیرورو میکرد.
بر مدار گامهای رفته
همگن،
با باد
خاک را
فاق میگشود
تا آن جگن گرفته گودال
میان دشت
از گلوگاهش
به برگیرد
خاکدان تیره بود و
رودخانهای از ریشههای پیر
توان رستن را
در لایههای زیرین
وزن میکردند
جوانههای پیشاینده
به آبگشت میروئید
تا آن سوی خاکها
خالی درخت را
گل باشد.
همآورد هنوز گرسنه بر پشت خاک
میغرید
سیاهی زمینگیر
طراوت آواره را
در دگردیسی
راه بر بسته بود
و سالخشکی از آن سوی بیجان زمین
رخنه میکرد
ریشههای پیر از گریه
هیچگاه از چهارسوی تنهائیشان
فراتر نمیرفتند.
آن بالا، پرندگان آمده
بر گردان هزارهای بودند،
که خاک، بیداری را
فرو میبرد
و ابر پیشتاز
هیچگاه برنمیآمد
دیرگاهی از رستن گذشته بود
و توقف
در بیانتهای خاک
ناشگفتهگان را
گردنآویز کرده بود
جگنباف، بر سر خاک
شاخههای نرسته را
زیرورو میکرد.
بر مدار گامهای رفته
گذشت از آرمیدن
دیرسالی
بین ژرفا ژرف تاریکی
به دشت پشت شب مانده
غبارآلود
خیال ما
به ذهن صافی آئینهگردانها
چنان چون ساقههای ترد نیلوفر میان باد،
گاهی رست،
که تنها پریشان کرد خواب آب آبی را
چه کس از پشت باروهای خیس،
از پشت نیزار بهم تابیده در پهنای این معبر
- گذرگاه همیشه یادخیز خاطره -
آوای نرمش را
میان خفتگاه دورمان سر داد
که رویش سرگرفت از بندبند سالدیده صخرهی سنگی
برآمد از همان راهی که تنها خواب میآمد
و ما را دید
با خالی درهم بافته
گیسوی صاف کودکیمان
چهرهمان
بیهیچ نقشی آینه بر آب
که اینسان سرگرفت آن هایهای سالهای ناشنیدن یا نگفتن
بر مدار گامهای رفته
ردپایشان بر سنگ
و آنسان وارهانیدیم
از آن یکسر بهم تابیده خاک تاروپودش سنگ
دریا را
که باریدیم و
باریدیم
تا ماندیم
به کار کشت آن دانه
که سرتاسر بلندیهای ما
از نام آن سرسبز.
از مجله تماشا
شماره ۳۲۱
۲۵۳۶ شاهنشاهی( ۱۳۵۶ هجری شمسی)