اکنون که در صفت گل نشستهایم
چه میخواستی جز این ترنم جاوید
چه میخواستی جز این آستانهی متروک
چه میخواستی جز این دانش عتیق
جز آتشی که بر مرگ ما
برافروزی
چه میخواستی
۲
نگاه کودکان ما کجاست
وقتی که چشمهاشان
شب است
و جهان جز جرقههای تهی نیست
و عروسکهای بیمار
بر
تاب بلند سرو
در آسمانی سرخ شعلهورند
کودکان ما کجا پنهان میشوند
وقتی که بازیشان را
هیولای آتش
تسخیر میکند
۳
از کجا آمده بودم که اشکهای تو در چشمهای من بود
و واژههای دریا را
بر برجهای تعویذ
نمنم مینوشتم
و در چشمهای تو
گم- راه
میرفتم
وقتی برای سلام
فقط دو ستاره داشتم و یک آه
از کجا آمده بودم به باروی تذهیب
با اشکهای تو
در چشمهای من
از کجا آمده بودم که اشکهای تو در چشمهای من بود
و واژههای دریا را
بر برجهای تعویذ
نمنم مینوشتم
و در چشمهای تو
گم- راه
میرفتم
وقتی برای سلام
فقط دو ستاره داشتم و یک آه
از کجا آمده بودم به باروی تذهیب
با اشکهای تو
در چشمهای من
از مجله کلک
شماره۲۸- تیر۱۳۷۱