پیش از آن که ابرها بنشینند
مرا به گیسو داری
در مرگ
از دهان مردهام میاویزی
مرا به گیسو داری
و نمیدانی
آنگاه که مردهایم
اندوه نیز مرده است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چون جهانی که همواره کوچک میشود
۱
خموشی
از پس پردههای کهن
چون جهانی که همواره کوچک میشود
در گوشهایش ایستاده است
نغمهها که پلکپلک از او جدا میشوند
آیا به گردِ جهانی که در حفاظِ اوست چرخانند
و یا به گردِ بادهایی که از آسمانهای دراز آمدهاند
او همانگونه که شهرها می سوزانـَد
دنیاها به پلکِ نغمهها میگشاید
بادها میچرخند
و به دستش میسپارند
آنچه خواستنیست
آنچه نایافتنی:
بیشههایی در خواب
سوارِ سبزپوشِ در رؤیا
و صداهای ستارهبخشِ گرینده
او دیدهست
به رؤیاهای خود
که از بوسهها و گریه سبز میشوند.
۲
بتاب چشمهای من
بر اندامهای آب
رؤیا به شکلِ شیء ایستاده است
وقتی که باد
سیطره از دست میدهد
دزدانه در قالب ابر
میایستد
و از چشمان خویش درمییابد
که تلاطمِ جهان را به دست گیرد
بر بازوانِ آویخته
بر قدمهایی که در سیاهی ماندهند
و بر زبانی که به شکل شیء نمیگوید
دستهای فروزنده بتابانید
که رنگ جادو دارند
آیا زمان ایستاده است
یا چون زبانی که به آتشِ درونِ جسمها فرو میشود
به راهی که جهان شکل مییابد گرفت، روانست
اگر بهدست میتوانمش یافت
اگر بهدست خواهمش بوسید
بهدستهای جادویی
به قالبِ پیرامُنِ خویش
بهشکل جهانهایی که میایند
و به جانب آتی.
پلک انباشته
هوش میدوانم در زخم
شیهه از کوه فرا میرسد
تا بدانم که شیونی از سنگها میگذرد
و بدینگونه
در انتهای چشمانم
باید از سقفِ گریهیی کوتاه بچکم
بهجا که در فواصل ِشبگیر
آرام آرام
خرمنی از صدا میگرید
برجهای آبی شب
برشته میتابند
و خواب در هوای دلم
پلکِ انباشتهست
بر چشمهای زمین
پرندگانی خاموش میبارند
و شیون تاریک
بامی سوخته دارد
رگِ سلام میداند
که در خوابگاه بیتابم
شب صدای تابندهست.
در خردهریزهای قدیمی
نمیدانم از چه آمدهست
از انگشتهای نور
یا از آن تکههای آبیِ خویش
بیدار شدهست
در دلم که زمانهای خفته دارد
از چشمان ِ سیاهِ سوختن
از چشمان طلایی خیس
و صدای این نگاه
که بهگوش میرسد
از دریست که بر او میبندم
نمیدانم از چه پنهانش میکنم
در خردهریزهای قدیمی
در مفرغ و سفال و برنجینه
در غرفهی تاریک اتاقم
که صدای درگاهش میآید
از بستن باد.
همین که درگذرند
همین که درگذرند
ستارگانی از آوازها
حنجرهام را
به سایههای ساده خواهم داد
همین که بادها
باز ایستند
از بلندی استخوانم
بر حجم بیشکلی سقوط خواهم کرد
و در سقفِ بادگیرِ یک رؤیا
بهدنبالِ چشمان ایستادهام
مینگرم
و میگذارم
تا آبها
در انتهای صدای خویش بگریند.
بهار
غلامان ایستادهاند آتشها بر دوش
راه میبندند بازوان
بر احشای خواب و دهانِ آبریز
ابری از راه میرسد
آویخته به منقارِ لاژورد
و بهدستِ رازداران
اندوهِ چشمهای سبز میخواند
بهار
نای میگذراند
نای آبی نای سبز
نای باژگونه که رؤیاهای عتیق میبرد به خواب
آنجا که صخرهها ایستادهاند و دعاخوانان
جامه در خوابِ یخینِ شامگاه فروبردهاند
و بهدستی پلکهای نیممرده را برهم میگذارند.
بهار
جامه
از دو سوی دارد
و یک چشم بر بخارها گشودهست
با مشعل دراز
بر خواب کوهها میبارد
بهمرغزار
از گشت شبانه بازمیماند
دلی که بهتماشای گیاه رفته است
و ستونی را که بر دوشها میگذرد
در گفتگوی خویش پنهان میکند
چیست در بارانها
نوشته بر طومار بلند
که راه را بهدرازا میبرد؟
حکایت
به شیونی مانندهست
مُشتِ دیوانهام
که به بارانها کوبیدهست
روزی که یافتمش
بهدستانم چسبید
و از دل بستهی خویش سخن گفت
اکنون سالها با منست
و به گریهی خویش عادتم دادهست
اما من
از یاد نمیبرم
روزی که یافتمش
روزی که به باران کوفتم
روزی که با تن کوچکش بهمن چسبید
روزی که چشم ِ بهخواب بودم
و باز که شدم
شیوهی هر روز
.فراموش شده بود
زنبور
با صدای سایهدار مینشیند
بهآسودگی و بر گلها
مینگرد
سواری که بر آتش میگذرد
مهمیزها زدهست
از سرخگل تا گل زرد
ابریشم
در تالار دندانهاش
سپیدست
صداش
رگ دراز دارد و
آسایش
در ساعات بریدهاش
بهخواب میرود
قفاش
صد سر دارد بریده و
زانو زده
صد کوه
بر هوا پنجه زدهست
با تن کوچکش
و بهخواب میرود
خونِ اطاعت
بندهی سرخ
.که صبحهاش را در آفتاب میپزد
دیوانه گاه میارامد
به هوشنگ چالنگی
دیوانه گاه میارامد
لختی در آسمان ِآبها
چگونه چشم میبندند و باز نمیگردد
در راهی که میسپُرَد
به آن کمانه که از چشمهای زنی تراوید
و همانگونه
که در غروبی تاریک
گام میسپُرَد
بهصدای آشنای خانههای در شب
گوش میدهد
نمیدانستم
همیشه آن که از کنار من میگذشت
و خوابش در چشمزاران ِباد انجام میپذیرفت
و کلاهش آشیان پرندگانی موهوم بود
در پاییزِ سالهای به کف ایستادهی من
به غربت آسمانهای آب درمیپیوست
و نمیدانستم
آن که همیشه در شتابِ جادهها گریان بود
خوابی با نام ماه
خوابی با نام باد را
در بیابانهای بیپناه و
آبهای بینهایت
.سرگردان میکند
از مجله تماشا
شماره ۲۰۶- ۲۳ فروردین ۱۳۵۴