جرقه
۱
از
تپهها به این سوی، صدا میآید،
از
جنگها ندا،
دستنیافتنی
است
نهانگاه
خوشبختی.
۲
کیست
چیننده شعلههای رویان به سراشیبیها
تا
عطر عسل، ما را
روزها
توانی دهد و
شبها،
رخوتی به آرامی.
۳
چه
جلو، چه جلو
ولی
نزدیک، ولی محسوس،
روشنا،
که پیاش رفتم:
سایهای
جلو آمده
تو
را از نظرم گرفت.
و
اکنون باید
به
تنهایی پی بَرَم
که
پس از این خم راه
تو
را و نور چشمم را از دست دادهام.
سیروس
آتابای
از
دفترهای روزن